roshmand

roshmand

 

سلام بر شمایی که به نویسندگی علاقه‌مند هستید. هفته گذشته دیدیم که تا ایده‌ای را بر روی کاغذ نیاوریم مالک آن نخواهیم بود. امروز و در نوشته‌ی این هفته خواهیم دید مطالعه چگونه می‌تواند مکمل نوشته‌های ما باشد.

در اینترنت همه یک‌صدا بر این باور هستند که محتوا تولید کنید، اما توجه شمارا به نصیحتی بی‌مانند از استفن کینگ جلب می‌کنیم: "اگر زمانی برای مطالعه اختصاص ندهید، زمانی (شاید هم ابزاری) برای نوشتن هم وجود نخواهد داشت. به همین سادگی." استعداد و شجاعت  به تنهایی نمی‌توانند شما را به نویسنده‌ای بی‌بدیل تبدیل کنند. اگر مطالعه نداشته باشید، نوشتن برای شما ناممکن است.

عادات مطالعه برخی از بزرگان ادبی را مورد توجه قرار دهید. استفن کینگ در سال به‌طور میانگین 80 کتاب می‌خواند و توصیه‌اش به نویسندگان جوان این است که در طول روز 5 ساعت را صرف مطالعه کنند. برای کینگ هر کتاب  – خوب یا بد – درس‌های بی‌شماری در اختیارتان قرار می‌دهد تا یک داستان را بازگو نمایید، ابزاری به شما می‌دهد تا سَبک خود را بیارایید.

اما چگونه متوجه شویم چه چیزی را بخوانیم و یا از کجا شروع کنیم؟

ویلیام فاکنر، برنده‌ی نوبل ادبی، معتقد است مطالعه همان دوره‌ی کارآموزی است که نویسندگان باید پشت سر بگذارند. فاکنر در جایی می‌گوید "بخوانید، بخوانید، بخوانید. هر آنچه به دستان شما می‌رسد بخوانید – آشغال، آثار کلاسیک، خوب یا بد تا ببینید نویسندگان آن آثار چگونه داستان خود را مطرح کرده‌اند. نجاری را در نظر داشته باشید که با ابزار مختلف سعی در خلق اثری هنرمندانه دارد و چشم از دستان استاد خود برنمی‌دارد. بخوانید تا راه و روش را درک کنید. سپس بنویسید. اگر خوب باشد متوجه خواهید شد. اگر بد باشد هم از پنجره به بیرون بیندازید تا دیگر در برابر چشمان شما نباشد."

پاسخ پرسش بالا چنین است: هر چیزی در هر مکانی را مطالعه کنید، درخواهید یافت که از چه چیزی لذت خواهید برد و چرا.

خالق دنیای بی‌نظیر جادوگری هری پاتر می‌گوید آنچه را دوست دارید بخوانید اما تا وقتی که از خواندن آن لذت می‌برید. از نظر جی. کی. رولینگ آثار جِین آستِن این‌چنین هستند؛ او کتاب‌های آستِن را به‌قدری خوانده است که نمی‌تواند شمار آن‌ها را به خاطر آورد. زمانی که آنچه دوست دارید را بیابید خواهید توانست رسیده‌ترین میوه‌ی مطالعه را بچینید: تقلید. شما از نویسندگانی تأثیر خواهید گرفت که بیشترین زمان را صرف مطالعه آثار ایشان می‌کنید و این یک اتفاق خوب است. خانم رولینگ اضافه می‌کند "این احتمال وجود دارد در ابتدا از نویسنده‌(ها)ی محبوبتان تقلید کنید که خب این روشی است مطلوب جهت آموختن. پس از مدتی شما قادر خواهید بود روش و صدای خاص خود را بیابید."

راه رسیدن به نوشتن بی‌نقص یک مسیر ساده دارد: مطالعه. آن چیزی که به ذهن شما اجازه‌ی ورود پیدا می‌کند تصمیم‌گیرنده است تا از کدامین ابزار به‌منظور خلق داستان‌تان بهره ببرید. پس همه‌چیز بخوانید. سپس آنکه بیشتر از همه برای شما لذت‌بخش است برگزینید و سعی کنید دلیل این مهم را دریابید. اجازه دهید با هر کتابی که روبرو می‌شوید درک شما از زبان را ارتقا دهد، شما را در پرسپکتیوهای متفاوت غرق کند و تا رسیدن به صدای منحصربه‌فرد خود شما الهام‌بخش باشد. تقلید کنید تا به نوآوری برسید.

مطالعه از روی حوصله – ارتباط گرفتن عمیق با کلمات – به هیچ وجه تفریح نیست؛ بخش جدایی‌ناپذیر از نویسنده بودن است.

 

 

صدای دریا آرام‌بخش است؛ هرگز متوقف نمی‌شود و دائم در حال فراخواندن روحِ آدمی است تا با تنهایی خودش یکی شود. لمس دریا می‌تواند احساسات شما را برانگیزد و تن انسان را در آغوش نرم و محکم خود نگاه دارد.

چگونه است که دریای وسیع و بیکران می‌تواند چنین احساسات شخصی را برانگیزد؟

جان و شخصیت بخشیدن چنین است. دریا همچون انسان زنده است؛ صدا دارد (در حال فراخواندن روح است)، دست دارد (انسان را به آغوش خود می‌فشارد). دریا حتی روح دارد (خودش تنهاست).

دریا یک موقعیت مکانی نیست بلکه یک شخصیت است. با جان بخشیدن به دریا می‌توان از دنیای پیرامون (طبیعت) به امیال و گره‌های درونی شخصیت انسان رسید. از نوشتن صحبت می‌کنم: دعوت دریا از روح انسان همان میل به آزادی و رهایی است که شخص در قلب خود می‌پروراند. لمس دریا و به آغوش کشیده شدن توسط دریا همان نیازی است که انسان در پی آرامش و اطمینان دارد. اگر در داستان شما دریا دوست شخصیت شما باشد همین ویژگی‌های ظریف باعث می‌شود خواننده بهتر بتواند تغییرات جسمی و احساسی شخصیت را درک کند.

در صورت استفاده‌ی هدفمند، جان‌بخشی ابزاری است قدرتمند که می‌تواند حتی چیز کم‌اهمیتی جان بگیرد و بااینکه فناپذیر است اما به‌یادماندنی شود. دریا فقط یک پهنه‌ی آبی نیست، بلکه انگیزه‌بخش و اغلب تجربه‌ای رمزآلود است.

شخصیت‌بخشی مرز بین جان‌دار و بی‌جان را از بین می‌برد.

آن را به گریه یا خنده بیندازید. برقصانید. انسانش کنید. آنچه بی‌حرکت است را به حرکت و ناتوان از صحبت را به مکالمه وادارید. به جهان یک قلب هدیه دهید که ضربان دارد. روح بدمید: از جان‌بخشی / شخصیت‌بخشی به‌منظور عمق بخشیدن به اشیایی که توصیفشان می‌کنید بهره ببرید.