این یک پست عادی لینکدینی نیست. وعده‌های غذایی و مرخصی‌های بی‌انتها در انتظار شما نیست. اما تضمین می‌کنیم درد بکشید. رنج ببینید. سفری فرسایشی که واحد منابع انسانی را روانی خواهد کرد.

چه کسی باور می‌کند همین چند خط چقدر برای "ارنست شَکلتون" کارآمد بود، ماجراجویی که رویای تبدیل شدن به اولین شخصی داشت که قاره‌ی جنوب را با پای پیاده بپیماید.او به تنهایی از پس این کار برنمی‌آمد پس به همراه نیاز داشت – افرادی سرسخت که تسلیم شدن در دایره لغات‌شان تعریف نشده بود تا بتوانند پنجه در پنجه‌ی یخ قدم‌هایشان را بدارند.

پیشنهاد شغلی‌ای که بالاتر مطالعه کردید بسیار کوتاه، صادقانه و تأثیرگذار بود – 5000 نفر اقدام کردند.

اما چه چیزی باعث شد این‌همه مثمر ثمر باشد؟ بسیاری از شرح‌های شغلی در پی جذب کردن افراد هستند. مردم را با مزایا، انعطاف‌پذیری و گاهی میز پینگ‌پنگ فریب می‌دهند. شَکلتون مخالف این رویه را در پیش گرفت. بجای وعده دادن قله‌های شفاف، بر عمیق‌ترین خواسته‌ی بشریت پافشاری کرد – میل به افتخار و غرور حتی اگر به قیمت جان تمام شود.

چنان شرح دقیقی نوشت که افراد اشتباه را کنار زد و انسان‌های کاملاً مناسب را جذب کرد. افراد ضعیف و کم اراده فیلتر شدند و آنچه باقی ماند اگرچه تعدادشان اندک بود اما به پیمودن اقیانوس اطلس، گذر از سردترین، خشن‌ترین و نابخشودنی‌ترین خشکی بر روی سیاره زمین کشش داشتند و دلیلی نبود مگر احتمال اولین بودن.

چه‌بسا افرادی باشند که بگویند این تبلیغ نوشته‌ی هوش مصنوعی است بااین‌حال درسی که در آن نهفته است به قوت خود پابرجا است: همیشه افرادی وجود دارند که مایل به گذشتن از راحتی و آرامش خود (حداقل برای مدت کوتاهی) هستند تا نام‌شان در صفحات تاریخ جاودانه بماند.