انتخاب کردیم بنویسیم چون بهش علاقه‌مندیم اما برای گذراندن روزگار نیاز به پول داریم. شما با نوشتن و یا فروش نوشته‌هایتان کسب درآمد نمی‌کنید مگر اینکه چند صد خواننده داشته باشید که حاضر باشند برای خواندن نوشته‌های شما پول پرداخت کنند.

پس بهتره در کنار نوشتن حرفه‌ی درآمدزایی هم داشته باشید. مثال؟ شما برای نوشتن نیاز به تحقیق دارید پس در کنارش نسبت به مواردی هم پرس‌وجو کنید که توانایی ارائه داشته باشند. این کار توانایی و سرعت شما در یافتن مطالب رو افزایش میده. نحوه کار کردن با ابزار هم بهبود پیدا می‌کند.

شاید هم دبیر هستید و دانش‌آموزان شما در رده‌های سنی مختلفی هستند. پس شما به این درک رسیده‌اید که چگونه اطلاعاتتان را برای افراد مختلف تشریح کنید که به‌راحتی متوجه شوند. این قضیه علاوه بر کمک به ارتقای سخنوری شما، توانایی نگارش شمارو هم به‌صورت چشمگیری بهبود می‌بخشد.

طراحی بلدید؟ با دانشی که نسبت به نوشته‌ی خود دارید میتونین طرحی بزنید که به فروش نوشته‌ی شما کمک کند.

شغل شما رابطه‌ی مستقیمی با بهبود مهارت‌های شما در نوشتن دارد. در دنیای ایده آل شما این شغل رو دارید و هرروز هم می‌توانید بنویسید و پاک کنید تا به نتیجه‌ی دلخواه برسید. اما اگر روراست باشیم ما در دنیای ایده آل زندگی نمی‌کنیم.

مسئولیت‌هایی که بر عهده داریم و چالش‌های هرروزه باعث میشه حتی تا چند روز نتونیم به نوشته‌مون سر بزنیم پس باید دنبال انگیزه‌ای باشیم که مارو بکشونه سرِ کار. این انگیزه میتونه پول باشه، میتونه شهرت باشه میتونه یک عکس یا حتی یک آهنگ باشه. یک چیزی باید باشه تا شمارو به سمت نوشتن بکشونه.

شاید فکر کنید حتی وقت غذا خوردن هم ندارید ... پس بهتره موقع خوردن هم بنویسید و فکر کنید یا شاید هم موقع خوردن هم فکر کنید و بنویسید ... هر انسانی یک شخصیت خاص دارد و نوشته‌ی شما محصول شخصیت و تفکر شما ... در نتیجه خوانندگان شما هم خاص خواهند بود. خودتان را درگیر قوانین و اصول و برنامه نکنید تا نوشته‌ی شما برایتان پول‌ساز شود.

تصور کنید برای مسابقه‌ای از شما می‌خواهند یک داستان کوتاه عاشقانه بنویسید شما هم انجام می‌دهید و برنده عناوین گوناگونی می‌شوید، اما بعدها ایده‌هایی برای تبدیلش به رمان به سراغتان می‌آیند، نباید خود را محصور کنید که چون این شخصیت‌ها بودند داستان برنده شد، نه بیایید شجاعت به خرج دهید و شخصیت اول رو حذف کنید.

گذر زمان نشان می‌دهد چیزی که برای شخص دیگر می‌تواند یک شکست به حساب بیاد برای شما پیروزی بزرگ باشد. شمای نویسنده باید بدانید که ارزش شما با تعداد خوانندگان مشخص می‌شود نه با تعداد دنبال‌کنندگان فیس‌بوک و اینستاگرام و توییتر.

شاید هم بخواهید نوشته‌ی خود رو در اختیار منتقدی قرار بدید تا اثر خودتون رو مورد ارزیابی قرار بدید، البته که کار خوبیه اما اجازه ندهید اصل داستان شما از بین برود. منتقد به شما کمک میکنه انتظارات خواننده را تشخیص دهید. شما داستان خود را خلق می‌کنید. با سبک و لحنی خاص آن را پیش می‌برید. اگر نتوانید نظر خواننده رو جلب کنید تا به قدرت شما در داستان‌گویی ایمان بیاورد: شما خواننده را از دست می‌دهید = شکست.

منتقد خوب، نقاط قوت و ضعف شما در نوشتن و داستان‌سرایی رو مطرح میکنه و این چیزی هست که شما به رشد خودتان به‌عنوان یک نویسنده نیاز دارید.

نویسندگی نیاز به تعهد دارد. چیزی که خوانندگان وفادار شما انتظار دارند. نویسندگی وقت‌گیر است. نویسندگی نیاز به قربانی کردن دارد. نویسندگی شما را یک شبه پولدار نمی‌کند.

خود را غرق در نویسندگی کنید چراکه بهتر از نوک پا زدن به آن است که آیا گرم است یا سرد؟ هیچ اشکالی ندارد این‌قدر اشتباه کنید تا نحوه‌ی صحیح نوشتن و داستان‌گویی خودتان را پیدا کنید. اما همیشه با خودتان صادق باشید.