roshmand

roshmand

 

در یکی از روزهای آپریل زیر تابش شدید خورشید عقربه‌های ساعت‌ها به 13 نزدیک می‌شدند.

جورج اورول، 1984

 

شما همین الان اولین جمله از رمان 1984 اثر جورج اورول را مطالعه کردید و تا حدودی می‌توان برداشت کرد ادامه‌ی داستان چگونه ادامه خواهد داشت. اورول نگاهی غریب به دنیا دارد که جهانی دیستوپیایی از قدرتمندان و دوچهره‌ها را وصف می‌کند، جهانی که حقیقت چند وجه دارد.

اورول در همین آغاز اثر حس ناخوشایند گریزناپذیری را به خواننده منتقل می‌کند آن‌هم تنها با چند کلمه: " عقربه‌های ساعت‌ها به 13 نزدیک می‌شدند."

این‌گونه جورج اورول به پیشواز باقی رمان می‌رود، واقعیتی که قرار است با آن رو در رو شویم و قوانین جامعه آن چیزی نیستند که ما واقفیم. به جمله‌ای می‌رسیم که یک هشدار به خواننده است "آنچه به تو گفته‌اند را به چالش بکش."

ذهن شما آماده است؟ پس باید متوجه شده باشید که ساعت‌ها عدد سیزده را در خود ندارد. اینجاست که باید آنچه به شما گفته‌اند را به چالش بکشید و پرسش‌گر باشید. چه‌بسا به دشمنی با سیستمی به پا خیزید که به شما دروغ گفته است. همان کاری که قهرمان داستان، وینستون اسمیت، در طول قصه انجام می‌دهد.

قدرت نمادها (سمبل‌ها) در اینجا به نمایش گذاشته می‌شوند. با یک تصویر قوی و زنده شما توانایی دریافت کل پیام را خواهید داشت و یا اینکه جهانی خلق کنید و پلات رمان را ترسیم کنید. به جای اینکه جورج اورول وارونگی و عدم صداقت جهان 1984 را بیان کند، تصویری را به‌عنوان نمادی برمی‌گزیند تا به خواننده بگوید چیزی وجود ندارد و هیچ‌کس هم راجع به آن پرسشی ندارد.

نمادها ابزاری جهت پر مغز و مفهوم نوشتن و در عین حال مختصر و مفید نوشتن هستند. اگر شما هم قصد به اشتراک‌گذاری پیام مهمی دارید بهتر است از خود یک سؤال بپرسید: چه تصویری می‌تواند به بهترین نحو نماد ایده‌ی شما باشد و آن را انتقال دهد؟

در پایان من هم از شما می‌پرسم آیا ایده‌ای دارید که بخواهید با نمادها منتقل کنید؟ لطفاً بیایید در بخش نظرات، این تمرین را آغاز کنیم.


 

جادوی داستان سرایی

rezahashemin rezahashemin rezahashemin · 1402/7/13 10:16 ·

علوم مختلف مخصوصاً ریاضیات در تلاش هستند تا به ما بگن در دنیا چه چیزهایی وجود دارند اما بهمون نمیگن که به چه دلیلی اهمیت دارن. ما برای این مهم نیاز به داستان داریم. ما برای درک یکدیگر و از همه مهم‌تر درک و شناخت خودمان نیاز به داستان داریم.

موقعی که با عزیزانتان در حال صرف شام هستید براشون توضیح می‌دید که روزتان را چطوری سپری کردید. شنبه‌ها صبح از آخر هفته خودتان با همکاران تون صحبت می‌کنید. در مصاحبه‌های شغلی و یا جلسات آشنایی با افراد مختلف تاریخچه‌ای از خودتان رو مطرح می‌کنید. شما از افسانه‌ها حرف می‌زنید، از فرهنگ مردم (فولکلور) و شخصیت‌های فیلم‌هایی که مشاهده کردید استفاده می‌کنید تا به بیان احساسات خود بپردازید و یا گذشت روزگارتان را برای دوستانتان ملموس‌تر می‌کنید. شما ارتباط تنگاتنگی با قهرمانان داستان‌های کودکی خود برقرار کرده‌اید مثلاً هری پاتر.

قصه‌ها در بطن وجودی ما هستند. قصه‌ها ما را با یکدیگر ارتباط می‌دهند و بهمون یادآوری می‌کنند که ما تنها نیستیم. هر تجربه‌ای که داشته باشید حتماً کسی با تجربه‌ی مشابه وجود داشته و همون حسی رو داشته که شما داشتید.

این همان جادوی داستان‌گویی است؛ ارتباطات احساسی بین مردمی برقرار می‌شود که هزاران کیلومتر با یکدیگر فاصله‌دارند و شاید هم قرن‌ها با یکدیگر فاصله داشته باشند. شما می‌توانید حس و حال شاعران متوفی را درک کنید، سختی قهرمانان افسانه‌ای را دریابید، یا از کسی که در قاره‌ی دیگری روزگار می‌گذراند درسی بیاموزید.

علم شاید بهمون بگه چه چیزی در جهان بیرون هست اما فقط از طریق داستان هست که می‌آموزیم که با آن‌ها چگونه تعامل برقرار کنیم. هنر زندگی در قصه‌ها و روایت‌هاست نه در اعداد.