roshmand

roshmand

 

چه زمانی برای انتشار پیش‌نویس مناسب است؟ هیچ‌وقت.

هیچ زمانی برای انتشار نوشته‌ی شما مناسب نیست، مثل وقتی که داوینچی درباره هنر گفت: هرگز به پایان نمی‌رسد تنها ترک می‌شود. هر آنچه می‌نویسید هر چه بیشتر بازبینی شود کمی بهتر می‌شود. تنها مانع بین شما و فشردن دکمه‌ی انتشار بحث روانی است و چیزی نیست که شما بتوانید ببینید. اینکه به دنبال توهم بی‌نقص بودن و یا آمادگی خودتان بدوید بیشتر از ترس قضاوت شدن درجا خواهید زد.

پادزهر این ترس به اشتراک‌گذاری پیش‌نویس قبل از انتشار آن است. پیش‌نویستان را با جمعی از افراد مورد اعتمادتان با اشتراک بگذارید. این امر باعث می‌شود نگرانی‌های خود جهت ابراز به دنیا پشت سر بگذارید.

بیشتر پیش‌نویس‌ها به دلیل هزار بار ویرایش خوردن تک‌تک جزئیات هرگز به انتشار هم نزدیک نمی‌شوند. اِریک یونگ، رمان‌نویس، سال‌ها چیزی رو به پایان نرساند چراکه معتقد است وقتی نوشته را به پایان می‌رسانید قضاوت‌ها آغاز می‌شوند. اینکه چیزی را منتشر نکنید مطمئن است اما هدف آنلاین نوشتن این نیست.

به اشتراک‌گذاری نوشته‌تان ایده‌های شما را ارزیابی می‌کند و از بازار بازخورد دریافت خواهید کرد – یک حس کلی از مخاطبین‌تان. پیش‌نویستان را برای دوستان بفرستید و از آن‌ها بخواهید نظر صادقانه‌شان را با شما مطرح کنند. نظرات آن‌ها را برای افراد عزیز اطراف خود بیان کنید، بخشی از نظرات دوستانتان را از طریق رسانه‌های اجتماعی منتشر کنید تا نظر دنبال‌کنندگان را جویا شوید. البته که راه‌های دیگری هم هست تا بازخورد دریافت کنید و اعتماد به نفس نوشتن پیدا کنید تا با اطمینان دکمه‌ی انتشار را فشار دهید.

اجازه دهید دیگران قبل از کلیک کردن روی انتشار نقاط قوت و ضعف شما را بگویند. ترس از قضاوت شدن را فراموش کنید و اجازه دهید خوانندگان معتمدتان شجاعت بیان کردن را به شما تقدیم کنند.

ترکیب‌گر باشید

rezahashemin rezahashemin rezahashemin · 1402/9/20 15:23 ·

تابه‌حال شده بخواهید کاری شروع کنید اما به خودتان بگویید "این کار را کس دیگری انجام داده" و همین باعث بشه بیخیال ادامه‌ی راه بشوید؟ چرا باید ترس از اولین نبودن مانع از آغاز نوشتن و یا شروع به کار شما باشه؟ تلاش برای اولین و اصلی بودن بیهوده است چون دیگر ایده‌ی اصلی وجود ندارد. به هر چیزی که روی این زمین فکر کنید مطمئن باشید شخصی یا بدان فکر کرده یا شجاعت انجام دادن آن را داشته است.

شاید این حرف بهتر باشد که خلاقیت بدین معنی نیست که ایده‌های کاملاً جدید داشته باشید بلکه توانایی ترکیب ایده‌های موجود سودمندتر است. به قول مارک تواین، امکان ندارد ایده‌ی جدیدی داشته باشید و تبدیل ایده‌های قدیمی به نگرشی نو همان چیزی هست که خلاقیت می‌نامیم.

ابرها را در نظر بگیرید که با بخار شدن آب در جو زمین پدید می‌آیند، حال هر آن چیزی که به دنبال خلق آن هستید درون ذهن شما گویی شناور است. ایده‌ها تغییر شکل می‌دهند، کوچک می‌شوند یا وسعت پیدا می‌کنند و نهایتاً نمایی از پتانسیل شما هستند. می‌توانند گمراه‌کننده باشند و الهام آن مانند قطرات باران در اقیانوس گم شوند. اینجاست که ایده‌ی جدیدی وجود ندارد و همیشه می‌توان از ایده‌ها ترکیب نویی به دست آورد.

هنری فورد معتقد است چیز جدیدی خلق نکرده است بلکه کشفیات دیگر افراد که قرن‌ها کار کرده بودند را اسمبل کرد.

شاید این مورد جالب‌تر باشد که "الهاندرو" اثر لیدی گاگا با قطعه‌ی ویولنی ساخته‌ی ویتوریو مونتی آغاز می‌شود و در هم می‌آمیزد.

اجازه بدید از پابلو پیکاسو بگم که بسیار تعجب‌برانگیز است: هنرمندان خوب قرض می‌گیرند هنرمندان عالی به سرقت می‌برند.

همان‌طور که بخار آب به ابر تبدیل می‌شود خلاقیت هم نتیجه‌ی ترکیب ایده‌های موجود به روش‌های نو است. این خلاقیت شماست که باید از پس ایده‌ها بربیآید.

دستان گره‌گشا

rezahashemin rezahashemin rezahashemin · 1402/9/2 10:53 ·

یکی از رایج‌ترین موانعی که پیشِ روی ذهن خلاق هست وجود انبوهی از ایده‌ها و دغدغه‌هاست. این ذهن‌ها به هنگام نیاز نمی‌توانند خودشان را بروز دهند و درخشان بودن ایده هم به این قضیه کمکی نمی‌کند.

نوشتن به‌مانند یک دست توانمند هست که گره‌های کور ذهنی را باز می‌کند. هر جمله‌ای که نوشته می‌شود نخ‌های گره را به آرامی می‌کشد تا بالاخره متوجه مانع اصلی شود. پس از گشودن گره، کلمه‌هایی که بر روی کاغذ می‌آیند می‌توانند ایده‌ی اصلی و ناب شما را به نثری خواندنی تبدیل کنند.

نوشتن، تمرین گره‌گشایی فکر است، کجای ذهن آشفته است و تشخیص محل اتصال ایده‌ها یا تفکیک‌شان. تفکر روشن‌تر برآمده از به‌کارگیری از دستان شماست: نوشتن. چه گره‌هایی باعث می‌شوند ایده‌هایتان را نتوانید به داستان تبدیل کنید؟ کدام‌ نخ‌ها این‌قدر بد به هم تنیده‌اند که نمی‌توانید جمله‌های خود را پایان ببخشید؟ چه پایانی نامفهوم است که شما را از ختم پروژه‌ی آگاهی‌بخش‌تان بازمی‌دارد؟ بنویسید تا گره‌ها باز شوند.

می‌خواهید بدانید چقدر خوب می‌توانید خود را بیان کنید؟ ببینید چقدر خوب توانایی نوشتن دارید؟ نخ‌ها اگر منجر به گره‌ی کور شوند به چه دردی می‌خورند؟ با دستان‌تان فکر کنید و این‌قدر بنویسید تا گره‌ی کوری مانع راه ایده‌پردازی‌های شما نباشد.

 

در عصری زندگی می‌کنیم که شهره به انفجار اطلاعات است جایی که مردم در یک صبح معمولی چندین مقاله و صدها توییت از پیش چشم می‌گذرانند، پس چرا باید یکی مقاله‌ی شما را برای مطالعه انتخاب کند؟ به چه دلیل مقاله‌ی شما رو باید به ذهن بسپارند؟ اگر به دنبال این هستید که مقاله‌ی شما به یاد ماندنی باشد پس بایستی برای مطالعه جذاب (ارزش وقت گذاشتن داشته) باشد.

نمیشه که با مقاله‌ی 20-30 دلاری به تنها مفسر دقیق جریان تبدیل شد. به منظور تأثیرگذاری بی‌نقص بر روی خواننده، نوشته‌ی شما باید شاعرانه، یکپارچه، جذاب و در یک کلمه سرگرم‌کننده باشد.

مطالعه را می‌توان به مصرف دارو تشبیه کرد؛ با یک قاشق عسل تمایل بیشتری برای مصرفش نیست؟. زبان نوشتار باید احساسات را برانگیزد و خواننده را به تفکر وا دارد. تفکری که با خودش بگوید متوجه احساسش هستم، میدونم چی میگی. برای رسیدن به این سطح از تأثیرگذاری، کلمات بر قلب خواننده مؤثر واقع شوند. برای همین هست که بیشتر مردم  برای پر کردن اوقات فراغتشان سراغ کتاب خواندن نمی‌روند.

حتی داستان‌های تراژدی می‌توانند لذت مطالعه داشته باشند: بگذارید یک اسطوره را به شما معرفی کنم: داستایوفسکی؛ کسی که حس مبارزه، خشم و شرم را برمی‌انگیزد. نویسنده‌ای که می‌تواند شما را تکان دهد و کاری با شما بکند که عمیقاً احساسات انسانی خود را لمس کنید.

کاری کنید خواننده همان احساسی را تجربه کند که شما داشتید. اگر واقعاً به دنبال جذاب بودن نوشته‌ی خود هستید آن را ارتباط پذیر سازید.

بیشتر نویسنده‌ها فصیح هستند و ایده‌های درخشان و دایره لغات رنگینی دارند اما آیا همه‌ی آن‌ها می‌توانند کاری کنند آن صفحه‌ی سفید سرگرم‌کننده باشد؟ فراموش نکنید خواننده‌ی معمولی به دنبال جذابیت چیزی است که می‌خواند. چه‌بسا خواننده از مقاله‌ی شما درسی فراگرفته باشد و یا حتی کلمات هم جدیدی آموخته باشد اما سؤالی که در نهایت از خود می‌پرسند این هست: از مطالعه‌اش لذت بردم؟ از وقتم به‌درستی استفاده کردم؟

حین بازبینی نوشته‌تان خودتان نباشید، خودتان را بجای خواننده قرار دهید و بپرسید "آیا شخص دیگری هم از این نوشته لذت خواهد برد؟"

نوشته‌تان را سرگرم‌کننده کنید تا خواننده هرگز نتواند شما را فراموش کند.

 

جادوی داستان سرایی

rezahashemin rezahashemin rezahashemin · 1402/7/13 10:16 ·

علوم مختلف مخصوصاً ریاضیات در تلاش هستند تا به ما بگن در دنیا چه چیزهایی وجود دارند اما بهمون نمیگن که به چه دلیلی اهمیت دارن. ما برای این مهم نیاز به داستان داریم. ما برای درک یکدیگر و از همه مهم‌تر درک و شناخت خودمان نیاز به داستان داریم.

موقعی که با عزیزانتان در حال صرف شام هستید براشون توضیح می‌دید که روزتان را چطوری سپری کردید. شنبه‌ها صبح از آخر هفته خودتان با همکاران تون صحبت می‌کنید. در مصاحبه‌های شغلی و یا جلسات آشنایی با افراد مختلف تاریخچه‌ای از خودتان رو مطرح می‌کنید. شما از افسانه‌ها حرف می‌زنید، از فرهنگ مردم (فولکلور) و شخصیت‌های فیلم‌هایی که مشاهده کردید استفاده می‌کنید تا به بیان احساسات خود بپردازید و یا گذشت روزگارتان را برای دوستانتان ملموس‌تر می‌کنید. شما ارتباط تنگاتنگی با قهرمانان داستان‌های کودکی خود برقرار کرده‌اید مثلاً هری پاتر.

قصه‌ها در بطن وجودی ما هستند. قصه‌ها ما را با یکدیگر ارتباط می‌دهند و بهمون یادآوری می‌کنند که ما تنها نیستیم. هر تجربه‌ای که داشته باشید حتماً کسی با تجربه‌ی مشابه وجود داشته و همون حسی رو داشته که شما داشتید.

این همان جادوی داستان‌گویی است؛ ارتباطات احساسی بین مردمی برقرار می‌شود که هزاران کیلومتر با یکدیگر فاصله‌دارند و شاید هم قرن‌ها با یکدیگر فاصله داشته باشند. شما می‌توانید حس و حال شاعران متوفی را درک کنید، سختی قهرمانان افسانه‌ای را دریابید، یا از کسی که در قاره‌ی دیگری روزگار می‌گذراند درسی بیاموزید.

علم شاید بهمون بگه چه چیزی در جهان بیرون هست اما فقط از طریق داستان هست که می‌آموزیم که با آن‌ها چگونه تعامل برقرار کنیم. هنر زندگی در قصه‌ها و روایت‌هاست نه در اعداد.

 

راز جاودانگی

rezahashemin rezahashemin rezahashemin · 1402/7/6 14:28 ·

جریانی را آغاز کنید، راهی را شروع کنید. بنیان‌گذار تغییر باشید، تاریخی را برای تحول و خاص بودن خلق کنید و پایه‌گذار ایده‌هایی باشید که پس از شما هم نتوان حذفشان کرد.

ایده‌ی یک فرد می‌تواند اساس یک عقیده شود. اما نوشتن ...

نوشتن فقط سیاه کردن کاغذ نیست بلکه بذرپاشی نوآوری و دگرگونی است. کمپانی‌های ارزشمند بیلیون دلاری با بیان مأموریتشان آغاز می‌کنند. کشورها بر پایه قانون اساسی گردانده می‌شوند (به جز ...) مذاهب هم کتاب مقدسی دارند. جنگ‌ها با دادن مانیفست و سخنرانی‌ها شعله‌ورتر می‌شوند.

قدرت نوشتن در توصیف چگونگی زندگانی ما نیست بلکه در خلق حکمت پاسخ به این سؤال است: هدف از زندگانی چیست؟. داستان‌های بزرگی را که خوانده‌اید به یاد آورید؛ هدف شخصیت و پلات نیست بلکه درس گرفتن از اخلاقیات است.

کمپانی‌ها اعلام ورشکستگی می‌کنند،کشورها از هم می‌پاشند، مذاهب سست می‌شوند و کتاب‌ها محبوبیت خود را از دست می‌دهند. ایده‌ها هستند که باقی می‌مانند – نوشتن همان به جای گذاشتن یک میراث است.

راز جاودانگی شما در پیشرفت تغییری است که بدان باور دارید. ایده‌ی کوچکی می‌تواند به قدم بزرگی برای یک جامعه، یک نسل، و یا یک مکتب فکری شود.

قدرت به اشتراک‌گذاری ایده‌هایتان را دست کم نگیرید چراکه ایده‌ها بخشی از زندگی‌ای هستند که پس از رفتن شما همچنان به بقای خود ادامه می‌دهند. وقتی پیشگام بودن را برمی‌گزینید، بخشی از وجود شما هرگز از بین نخواهد رفت. ایده‌های شما با تأثیر دائمی‌ای که بر زندگی دیگران می‌گذارند به زندگی خود ادامه می‌دهند.

پیش به سوی کاغذ سفید

rezahashemin rezahashemin rezahashemin · 1402/6/9 12:22 ·

کاغذ سفید یک تهدید برای خلاقیت شمای نویسنده است که با دنیایی از پتانسیل بیکار نشسته. البته نادیده نباید گرفت که همین میتونه انرژی شمارو از بین ببره. دوست دارید چیزی بنویسید اما دستاتون روی کیبورد یخ زده و نمیدونین از کجا شروع به نوشتن کنید. خیلی زمانی نمیگذره تا شروع به نفرین کردن نشانگر چشمک زن کنید.

اما آیا برای شکست دادن کاغذ سفید راهی هست؟ بله. بیایید به روزگار مدرسه یا دانشگاه فکر کنیم که بهمون موضوعی داده میشد و این ما بودیم که بایستی در رابطه با اون موضوع تحقیق میکردیم و انشاء یا مقاله خودمونُ تحویل میدادیم. اما الان با استفاده از تجربه گذشته باید روش تحقیقمون رو تغییر بدیم. میپرسید چطور؟ الان بهتون میگم. دنباله روی ذهن کنجکاو خود باشید. در مسیر تحقیق به هر نکته جالبی که میرسید یادداشتش کنید. شاید با شخصی در حال گفتگو هستید و در بین همین مکالمه نکته ای مطرح میشه که جرقه نوشتن در ذهن شما زده میشه. مطالعه روزنامه یا کتاب یا حتی یک مقاله، تماشای فیلم یا برنامه های تلویزیونی قطعا پاسخگوی ذهن همیشه کنجکاو شما هستند. البته که این موارد بعد از مطالعه منابع رسمی و اینترنت هستند.

سعی کنید این عادت رو درون خود پرورش بدید تا ایده های مختلف رو بقاپید تا کم کم کهکشانی از یادداشت برای خود ایجاد کرده باشید. اینجاست که وقتی میل به نوشتن پیدا میکنید متوجه میشید سهم زیادی از تحقیقات شما تکمیل شده. با صُوَر فلکی آشنا هستید؟ دب اکبر مثلا؟ باید روزی برسه که وقتی به نوشته هاتون نگاه میکنید ایده ها رو ببینید مثل تشخیص صور فلکی وقتی آسمان شب نگاه میکنید.

پس قدرت فکر و ایده گرفتن رو دست کم نگیرید. تحقیق کنید، مطالعه کنید، ببینید و بشنوید تا کاغذ سفید رو شکست بدید.

دنبال معجزه نباشید؛ باید خودتان حرکت کنید تا به نتیجه برسید. دنبال بهترین بودن نباشید دنبال منحصربفرد شدن باشید. دنبال این باشید که تنها بخواهند شما کار را انجام دهید.

 


انتخاب کردیم بنویسیم چون بهش علاقه‌مندیم اما برای گذراندن روزگار نیاز به پول داریم. شما با نوشتن و یا فروش نوشته‌هایتان کسب درآمد نمی‌کنید مگر اینکه چند صد خواننده داشته باشید که حاضر باشند برای خواندن نوشته‌های شما پول پرداخت کنند.

پس بهتره در کنار نوشتن حرفه‌ی درآمدزایی هم داشته باشید. مثال؟ شما برای نوشتن نیاز به تحقیق دارید پس در کنارش نسبت به مواردی هم پرس‌وجو کنید که توانایی ارائه داشته باشند. این کار توانایی و سرعت شما در یافتن مطالب رو افزایش میده. نحوه کار کردن با ابزار هم بهبود پیدا می‌کند.

شاید هم دبیر هستید و دانش‌آموزان شما در رده‌های سنی مختلفی هستند. پس شما به این درک رسیده‌اید که چگونه اطلاعاتتان را برای افراد مختلف تشریح کنید که به‌راحتی متوجه شوند. این قضیه علاوه بر کمک به ارتقای سخنوری شما، توانایی نگارش شمارو هم به‌صورت چشمگیری بهبود می‌بخشد.

طراحی بلدید؟ با دانشی که نسبت به نوشته‌ی خود دارید میتونین طرحی بزنید که به فروش نوشته‌ی شما کمک کند.

شغل شما رابطه‌ی مستقیمی با بهبود مهارت‌های شما در نوشتن دارد. در دنیای ایده آل شما این شغل رو دارید و هرروز هم می‌توانید بنویسید و پاک کنید تا به نتیجه‌ی دلخواه برسید. اما اگر روراست باشیم ما در دنیای ایده آل زندگی نمی‌کنیم.

مسئولیت‌هایی که بر عهده داریم و چالش‌های هرروزه باعث میشه حتی تا چند روز نتونیم به نوشته‌مون سر بزنیم پس باید دنبال انگیزه‌ای باشیم که مارو بکشونه سرِ کار. این انگیزه میتونه پول باشه، میتونه شهرت باشه میتونه یک عکس یا حتی یک آهنگ باشه. یک چیزی باید باشه تا شمارو به سمت نوشتن بکشونه.

شاید فکر کنید حتی وقت غذا خوردن هم ندارید ... پس بهتره موقع خوردن هم بنویسید و فکر کنید یا شاید هم موقع خوردن هم فکر کنید و بنویسید ... هر انسانی یک شخصیت خاص دارد و نوشته‌ی شما محصول شخصیت و تفکر شما ... در نتیجه خوانندگان شما هم خاص خواهند بود. خودتان را درگیر قوانین و اصول و برنامه نکنید تا نوشته‌ی شما برایتان پول‌ساز شود.

تصور کنید برای مسابقه‌ای از شما می‌خواهند یک داستان کوتاه عاشقانه بنویسید شما هم انجام می‌دهید و برنده عناوین گوناگونی می‌شوید، اما بعدها ایده‌هایی برای تبدیلش به رمان به سراغتان می‌آیند، نباید خود را محصور کنید که چون این شخصیت‌ها بودند داستان برنده شد، نه بیایید شجاعت به خرج دهید و شخصیت اول رو حذف کنید.

گذر زمان نشان می‌دهد چیزی که برای شخص دیگر می‌تواند یک شکست به حساب بیاد برای شما پیروزی بزرگ باشد. شمای نویسنده باید بدانید که ارزش شما با تعداد خوانندگان مشخص می‌شود نه با تعداد دنبال‌کنندگان فیس‌بوک و اینستاگرام و توییتر.

شاید هم بخواهید نوشته‌ی خود رو در اختیار منتقدی قرار بدید تا اثر خودتون رو مورد ارزیابی قرار بدید، البته که کار خوبیه اما اجازه ندهید اصل داستان شما از بین برود. منتقد به شما کمک میکنه انتظارات خواننده را تشخیص دهید. شما داستان خود را خلق می‌کنید. با سبک و لحنی خاص آن را پیش می‌برید. اگر نتوانید نظر خواننده رو جلب کنید تا به قدرت شما در داستان‌گویی ایمان بیاورد: شما خواننده را از دست می‌دهید = شکست.

منتقد خوب، نقاط قوت و ضعف شما در نوشتن و داستان‌سرایی رو مطرح میکنه و این چیزی هست که شما به رشد خودتان به‌عنوان یک نویسنده نیاز دارید.

نویسندگی نیاز به تعهد دارد. چیزی که خوانندگان وفادار شما انتظار دارند. نویسندگی وقت‌گیر است. نویسندگی نیاز به قربانی کردن دارد. نویسندگی شما را یک شبه پولدار نمی‌کند.

خود را غرق در نویسندگی کنید چراکه بهتر از نوک پا زدن به آن است که آیا گرم است یا سرد؟ هیچ اشکالی ندارد این‌قدر اشتباه کنید تا نحوه‌ی صحیح نوشتن و داستان‌گویی خودتان را پیدا کنید. اما همیشه با خودتان صادق باشید.

 

نبض کار و کسب‌هایی که هدف‌شان پیشرفت و تعالی بلندمدت است با استراتژی‌های رشد مؤثر میزند.

 

کارآفرین هستید و یک استارت‌آپ کوچک دارید یا کار و کسبی ریشه‌دار دارید و به دنبال بهبودش هستید؟ پس در بکار گرفتن استراتژی رشد برای شما حیاتی است. در این مقاله 10 استراتژی رشدی که هر تجارتی باید از آن مطلع باشد را با یکدیگر مرور می‌کنیم. این استراتژی‌ها زوایای گوناگون کارکردهای تجاری را پوشش می‌دهند تا کار و کسب بتواند مسیر رشد مستمر و موفقیت بلندمدت خود را بپیماید.

 

1. نفوذ در بازار

لازمه‌ی این استراتژی توسعه‌ی سهم بازار با افزایش فروش محصولات یا خدمات جاری شماست. تمرکز این استراتژی بر گرفتن سهم بیشتر بازار از طریق بازاریابی تهاجمی و تاکتیک‌های فروش است. عواملی چون ارائه‌ی پروموشن‌های خاص، افزایش کانال‌های پخش و توزیع و ارتقای کیفیت خدمات مشتریان به منظور ترغیب مشتریان جهت مجدد خرید کردن از محصولات و خدمات است.

2. ارتقای محصول

از خلق محصول جدید و نوآورانه صحبت می‌کنیم؛ از بهبود محصولات فعلی صحبت می‌کنیم تا نیازهای در حال تغییر مشتریان هدف رو پوشش دهد. با سرمایه‌گذاری در بخش تحقیق و توسعه (R&D) این امکان هست تا از رقبا پیشی بگیرید و مشتریان جدیدی را وارد بازار خود کنید. برای اجرای هرچه بیشتر موفق اجرا شدن این استراتژی بایستی ترندهای بازار را فهمید، تحقیقات بازار را هدایت کرد و فیدبک (بازخورد) مشتری را به جهت توسعه‌ی محصولی که ارزش‌آفرینی جدیدی دارد به کار گرفت.

3. توسعه‌ی بازار

یعنی وارد بازارهای جدید شوید یا بخش جدیدی از مشتریان را هدف قرار دهید. با این استراتژی وارد بازارهایی می‌شوید که تابه‌حال سمت‌شان نرفته‌اید، پایگاه مشتریان جدیدی ایجاد می‌کنید و وابستگی‌تان به یک (و تنها) بازاری که هستید را کاهش می‌دهید. البته که برای موفق بودن این استراتژی باید نسبت به تحلیل بازار مورد نظر اقدام کنید، فرصت‌های جدید را شناسایی کنید و محصولات و خدمات خود را جهت برآورده کردن نیازهای آن بازار جدید تغییر دهید = محصولات و خدمات خود را آداپته کنید.

4. همکاری‌ها و شرکای استراتژیک

شاید بشه گفت قدرتمندترین استراتژی مناسب استارت‌آپ‌ها و کار و کسب‌های کوچک همین نوع همکاری باشد. این امکان برای شما فراهم میشه تا از نقاط قوت یکدیگر، منابع و پایگاه‌های مشتریان یکدیگر جهت بیشتر شناساندن بیزینس خود بهره بگیرید. بازاریابی محصولات و خدمات در کنار یکدیگر و همچنین در نظر گرفتن پروموشن‌هایی که محصولات هر دو طرف رو پوشش دهد بسیار تأثیرگذار هستند. برای یافتن بهترین شریک هم کافی است ارزش‌های برند خود را شناسایی کنید و آن‌ها که برای هر دو طرف سودمند هستند را به نمایش بگذارید.

5. حفظ مشتری

اهمیت محافظت از مشتریان فعلی اگر از افزودن بر تعداد مشتریان کمتر نباشد بیشتر هم نیست. اما چه چیز به بقای مشتریان منجر می‌شود؟ تمرکز بر ایجاد روابط بلندمدت و مشتریان وفادار. می‌توانید با ارتباطات شخصی‌سازی شده، خدمات مشتریان خاص، برنامه‌های وفادارانه و ارائه‌های ارزش-محور پیوسته به حفظ مشتری خود دست یابید. مشتریان رضایت‌مند و وفادار خریداران دائمی‌ای هستند که پشتیبان برند شما هستند و کار و کسب شما را به دیگر افراد هم معرفی می‌کنند.

6. قیمت‌گذاری رقابتی

جذب مشتری و ماندن در میدان رقابت نیازمند قیمت‌گذاری هم هست. استراتژی قیمت‌گذاری رقابتی بدین معنی است که توازن دقیقی بین سودآوری و به صرفه بودن را بیابید. بایستی از بازار تحقیق کنید تا از قیمت‌گذاری رقبا مطلع شوید، عواملی مانند آنچه منجر به تمایز بین محصول شما و رقبا می‌شود البته ارزشی که مشتری دریافت می‌کند را هم در نظر بگیرید. به نحوی قیمت‌گذاری کنید تا هم به تصاحب سهم بازار ختم شود هم تقاضا ایجاد شود.

7. دیجیتال مارکتینگ

در عصر دیجیتالی امروزه، آنلاین بودن شما لازم است. با به خدمت گرفتن استراتژی دیجیتال مارکتینگ چند تیر به هدف می‌زنید: از طریق شبکه‌های اجتماعی بازاریابی می‌کنید، SEO می‌کنید، بازاریابی ایمیلی و محتوایی انجام می‌دهید تا خوب دیده شوید و با مشتریان هدف خود ارتباط مؤثر برقرار کنید. با بکار گیری کانال‌های دیجیتال به بیشتر دیده شدن برند کار و کسب خود کمک می‌کنید، lead ایجاد می‌کنید و از نقطه نظرات مشتریان خود آگاه خواهید شد.

8. ارتقای کارمندان

سرمایه‌گذاری بر روی کارمندان هم برای رشد شخص کارمند و هم برای رشد سازمانی ضروری است. دسترسی به برنامه‌های آموزشی و منتورینگ و فرصت‌های پیشرفت شغلی به طرز تأثیرگذاری منجر به رشد و توسعه‌ی حرفه‌ای فرد می‌شوند. ارتقای مهارت‌های نیروی انسانی، رشد خلاقیت و فرهنگ کاری مثبت ضروریات این استراتژی هستند. نیروی انسانی قدرتمند و دلسوز خلاقیت خود استفاده می‌کند و به نحو احسنت وظیفه‌ی خود را انجام می‌دهد که بهبود رضایت مشتری و رشد تجاری را به همراه دارد.

9. بازخورد (فیدبک) مشتری

به مشتری گوش دهید تا متوجه شوید که دلسوز واقعی بیزینس شماست و اگر ناراضی باشد رشد کار و کسب شما صورت نخواهد گرفت. مکانیسمی را بکار بگیرید تا بتوانید فیدبک مشتریان را جمع‌آوری و تحلیل کنید تا ببینید کجا می‌توانید ارتقا پیدا کنید؟ تصمیمات صحیح بگیرید و از همه مهم‌تر محصولات یا خدمات خود را بهتر نیاز-محور کنید. شما می‌توانید از بررسی‌ها، فرم‌های نظرسنجی، پرسش‌های مطروح در شبکه‌های اجتماعی و معیارسنجی رضایت مشتری استفاده کنید تا تجربه مشتریان خود را بهبود دهید.

10. نوآوری مستمرانه

اگر می‌خواهید در میدان رقابت باقی بمانید باید باید باید قدم‌های جدی‌ای برای موفقیت و پیشرو بودن خود بردارید. ارجحیت قرار دادن نوآوری برابر است با رشد بیزینس شما. پس خلاقیت را رشد دهید، مشوق ایده‌های نو باشید و آغوش خود را به روی تغییر باز کنید. نوآوری شکل‌های مختلفی دارد مثل نوآوری در محصول، نوآوری در فرآیند و ‌ نوآوری در مدل تجاری. در نتیجه کمپانی‌هایی می‌توانند خود را متمایز کنند و نمای رقابتی ایجاد کنند که به دنبال فرصت‌های جدید هستند، محرک‌های بازار را بکار می‌گیرند و از تکنولوژی‌های جدید فرار نمی‌کنند.

.

.

.

با به‌کارگیری استراتژی‌های رشد صحیح می‌توانید قله‌های جدید موفقیت را فتح کنید.

 

چطور زندگی‌ای بسازیم که بهش افتخار کنیم؟

 

همگی عادت‌هایی داریم و تَرک هر نوع عادتی برای مغز عذاب‌آور هست چون به روتین‌های اتوماتیک برای تصمیم‌گیری وابسته است.  مغز تمامی رفتارهای تکرار شونده رو مهم درنظر میگیره و توانایی تشخیص رفتار/عادت خوب از بد را ندارد. هنگامی که در تلاش جهت ترک عادتی هستیم به دنبال سریع‌ترین راه‌حل هستیم تا از هر نوع ناراحتی در اَمان باشیم.

برای اینکه یک عادت رو به صورت دائمی تغییر بدیم بایستی مشتاق و متعهد باشیم تا برای بهبود شخص خودمان در برابر هر نوع فکر و احساسی که بروز پیدا می‌کند آن را بپذیریم و با آن دست و پنجه نرم کنیم.

آموختن پیرامون عادت‌ها بخش جدایی‌ناپذیری از فرایند توانمندسازی خودمان است. اینکه بدانیم کدام عادت باید در ما تقویت شود و کدام عادت از بین برود بسیار مهم است و عالیست اگر 18 گام ذیل را همیشه در ذهن داشته باشیم:

  1. هرروز کار ساده‌ای را انجام دهید تا برای شما اتوماتیک شود. تکرار باعث می‌شود عادت شکل گیرد. حتی پس از کاهش انگیزه‌ی آگاه، هم‌اینکه عادت شکل بگیرد تمرکز، انگیزه‌ی آگاه و تلاشِ کمتری برای ادامه یافتن آن عادت مورد نیاز است. به همین دلیل عادت‌ها بسیار سودمند هستند – ما به مراتب انرژی ذهنی کمتری مصرف می‌کنیم چراکه یکسری کارها و رفتارها اتوماتیک شده‌اند.
  2. با عادت‌های کوچک آغاز کنید تا ناامید نشوید. به تدریج سراغ عادت‌ها و اهداف بزرگ‌تر بروید. 
  3. در هنگام خلق یک عادت ، زمینه‌های آسان را انتخاب کنید (پس از صبحانه یا پس از تمام کردن مطالعه یک کتاب به‌طور مثال).
  4. اهداف خود را مشخص کنید تا انرژی و انگیزه بیشتری داشته باشید.
  5. زمانی یک رفتار به اوج می‌رسد که هدف جدیدی برای خود تعریف نکرده باشید.برای اینکه موتور انگیزه‌ی شما دوباره روشن شود باید مرتباً آن را تقویت کنید.
  6. زمانی که به عادت‌های خودتان فکر می‌کنید حتماً انگیزه‌های باطنی و خارجی را مورد ارزیابی قرار دهید. انگیزه باطنی کاملاً مربوط به درون شماست؛ مربوط به یک جایزه، تاریخ، یا فشار خارجی نیست. انگیزه خارجی می‌تواند در کوتاه مدت انگیزه را افزایش دهد اما با گذر زمان شما را فرسوده می‌کند و یا حتی موجب تسلیم شما می‌شود. عموماً هم پایدار نیستند (به‌طور مثال شما به دنبال کاهش وزن هستید چون مراسم ازدواج یکی از عزیزان شما در پیش است.)

چگونه ترک عادت کنیم همچنان شامل موارد بیشتری است.

  7. بطورخاص تا زمانی که رفتار شما اتوماتیک شود، شکل‌گیری عادت‌ها نیازمند آگاه بودن شماست، اشتیاق جهت پذیرش سختی و البته کنترل خودتان است.

  8. متوجه باشید که رفتارهای پیچیده‌تر برای اتوماتیک شدن نسبت به رفتارهای آسان‌تر به زمان بیشتری نیاز دارند.

  9. برای تمامی وظایف مخصوصاً آن‌ها که بیشتر دشوار هستند این امکان وجود دارد تا درصد اتوماتیک شدن بسیار بالا باشد. هرچند، شرایط مشخص می‌کنند که آیا شما به میزان بیشتری از پذیرش سختی، خودکنترلی، نظمِ شخصی و تلاش نیازمند هستید یا خیر مخصوصاً وقتی از نظر احساسی آسیب‌پذیر هستید، احساس افسردگی و خستگی دارید یا از نظر فیزیکی بیمار هستید و یا برخی موارد منجر به تحریک شما می‌شوند.

  10. هدف از جایزه دادن برطرف کردن هوس است و البته به خودمان یاد می‌دهیم کدام کار ارزش یادآوری دارد. درطول زندگی سیستم حس عصبی به‌طور پیوسته در حال کنترل این است که کدام عملکرد ما نیازهای ما را برآورده می‌کند و لذت‌بخش است. برای عادت‌های خوب این نیاز قطعی است که دائماً جایزه بدهیم و یا حتی بیشترش کنیم که در نتیجه آن عادت ریشه‌دارتر می‌شود. اما برای عادت‌های بد، درک حلقه‌ی عادت و لذت‌بخشیِ آن به شما کمک می‌کند تا عادتی را که به شخصِ شما کمک خاصی نمی‌کند از بین ببرید.

  11. طبق تحقیقات این‌طور مشخص شده است که هرچه قدرت یک عادت بیشتر شود قصد انجام آن عادت غیرقابل‌پیش‌بینی‌تر می‌شود. به همین خاطر حتی زمانی که قصد تغییر عادت دارید به دلیل فرایندهای در حال انجام مغز (مثلاً تولید دوپامین، حافظه و یادگیری تلفیقی، کارهای مشارکتی دیگر و...) توانایی یاری رسانی ندارد. همین اتفاق باعث می‌شود قصد تغییر رفتار اصلاً جدی گرفته نشود. لازم است آگاهانه ، فعالانه و متعهدانه آهسته آهسته کارها را متفاوت‌تر از قبل انجام دهید.

  12. برای آن دسته از رفتارهای نیازمند تکرار ، عادت‌های ما حیاتی هستند. وِندی وود در کتاب عادت‌های خوب عادت‌های بد این‌طور بیان می‌کند که عملکرد ما در 43% موارد بر پایه عادت است. او بر این باور است که قدرت اراده و خودکنترلی برای تغییر یا تداوم رفتارها کافی نیستند. شما باید وقت و تلاش خودتان را وقف تغییر رفتار کنید حال حس خوبی به شما بدهد یا خیر.

هنوز هم می‌توان پاسخ چگونه ترک عادت کنیم را بیابیم.

  13. برای تغییر یا حذف یک عادت ، محیط خود را بازسازی کنید تا الهام‌بخش رفتارهای خوب باشد و چنان تغییری ایجاد کنید که حتی عادت‌های بد به ذهن شما خطور نکنند.

  14. به‌منظور حفظ انگیزه و علاقه همراه شدن با فردی که او هم متعهد به تغییر است کمک شایانی خواهد بود. البته دریافت حمایت از سوی اعضای خانواده، دوستان و یا هر شخص حامی دیگری را دست کم نگیرید.

  15. به جای آشفتگی ذهنی جهت از بین بردن عادت‌های ناسالم، ذهن آگاهی خود را افزایش دهید تا تجربیات شما هم افزوده شوند. این‌قدر شجاع باشید تا پس از گذشت زمانی در جریان ترک عادت در تنهایی بنشینید و به این فکر کنید که در حال ترک چه عادتی هستید که شما را به خدمت خود گرفته بود.

  16. آگاهیِ ذهنی و کنجکاوی بی‌پایان خود را پرورش دهید. آگاهیِ ذهنی علاقه‌ی شما به یادگیری و بینش شخصی را افزایش می‌دهد.دریچه‌ای نو برای عادت‌ها و تصمیم‌های جدید گشوده می‌شود تا بتوانید حلقه‌های عادت را بشکنید و عملکرد آگاهانه‌تری از خود به نمایش بگذارید.

  17. برای خلق انگیزه‌ی دائمی و تزریق سوخت به موتورِ خلاقیت تا عادت‌ها حفظ شوند بایستی هدفِ‌تان را بیابید؛ ببینید کامل کردن یک رفتارِ مشخص چه ارتباط مستقیمی با ارزش‌های شما ایجاد می‌کند.

  18. مسیرهای درونی و معنی‌بخش را بیابید تا عادت‌های مثبت خود را افزایش دهید و از طریق عشق به خود آن‌ها را پرورش دهید. خود را با افرادی محاصره کنید که مشوق شما هستند، به شما باور دارند و حمایت‌شان را از شما دریغ نمی‌کنند.

بسیاری از مردم فکر می‌کنند 21 روز طول می‌کشد تا یک عادت تغییر یابد اما مطالعه‌ی جدیدی نشان داده است که این عدد می‌تواند به‌طور میانگین تا 66 روز افزایش پیدا کند و البته عادت‌های سخت‌تر به زمان بیشتری برای تغییر نیاز دارند. عادت‌ها هرگز از بین نمی‌روند آن‌ها در ساختار مغز ما کدگذاری میشن که سودمند هم هست چراکه می‌توانیم خلق عادت جدیدی را که نیمه‌کاره گذاشتیم مجدداً از همان نقطه ادامه دهیم.

به یاد داشته باشید تغییر هر عادتی نیازمند آگاهی ارادی، تکرار، پشتکار و اشتیاق است فارغ از اینکه چقدر برای شما رنج ایجاد کند.

 

 

برگردانی از دکتر میشل میدنبرگ

پروفسور رشته ذهن آگاهی دانشگاه نیویورک و مدیر کلینیکال بنیاد Thru my eyes